○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
چهارشنبه اخر ساله
چی می شد به جای ترقه و
رسم قدیم رو بریم
مثلا اونی که عاشقته بیاد از پشت بام خونه تو ن یه روسری اویزون کنه لب پنجره ای که تو نشستی
بلند بشی چند تا شکلات و اجیل و میوه همراه با عشقی بسیار بر گنج روسری گره بزنی و یواشکی با بوسه ای همراهش کنی
او برایت چشمکی با حجب و حیا بزند و از ان لبخند های جذابش بر لبش بنشاند از همان هایی که دلت را هوایی می کند و تو پاسخش را با گونه های سرخ شده از حیا و سری پایین افتاده بدهی از همان هایی که دلش را هوایی می کنی
باور کن زندگی در همان گذشته های بود که ما ارزوی سپری شدنش را داشتیم پس بی شک امروز هم همان اینده ایست که سالها انتظارش را می کشیدیم
دلهاتون شاد و لب هاتون خندان
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
جمعهها را باید قاب گرفت
درست مثل همان عکسهای قدیمی
و خاک گرفتهی روی دیوار
انگار جمعه ها
ماندگارترین روزهای آفرینشاند
تلخیها و شیرینیهایش
قاب میشوند
و میچسبد به دیوار خانهی دلت
مثل لبخندهای مادر بزرگ
در آن عکس قدیمی
یا مثل گریه های من در آغوش مادر
که با دیدنش در عکسهای قدیمی
همیشه لبخند میزنم
مرد و زن هم ندارد
جمعهها باید کسی را داشته باشی
که تو را در آغوش بکشد
جمعهها را باید عاشقانه گذراند
تا غروبش دلگیرت نکند
باید دست در دستهای گرم تو گذاشت
و جادهها را یکی یکی فتح کرد
آخر باید یکی را داشته باشی
تا با بوسههای بی هوایش به تو بفهماند
که جمعهها عشق تعطیل نیست
لعنتی تازه سر آغاز عاشق شدن است
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
علیرضا اسفندیاری